چرا زلزله میآید؟ چرا ما از بلایای طبیعی آرامش نداریم؟ مادرم با تحصیلات پایین و طرز فکر سنتی جواب جالبی برایش دارد. او میگوید: زمین طاقت گناه را ندارد و از شدت گناهان ناگهان به لرزه میافتد. فارغ از این که نظرش تا چه حد منطقی است، ولی این سؤال را در ذهن من ایجاد میکند که مگر چه چیز یا چه کسی میتواند این حجم عجیب و غریب گناهان بشری را تاب بیاورد؟ واقعاً به گناهان احمقانه و پیش پا افتادهی خودمان مثل خود ارضایی یا نهایتاً سالی ماهی یک ارتباط جنسی نگاه نکنید. کمی دقیقتر باشید. کمی با عمق بیشتر به دنیای اطراف نگاه کنید. اگر یک ذره از آنچه در پس پردهها میگذرد، اطلاع پیدا کنیم، آن وقت متوجه میشویم واژهی "گناه" برای توصیف آنچه بشر شرور انجام میدهد تا چه اندازه کوچک و سخیف است. اصلاً فکر میکنم به این واژه بی احترامی کردهایم و مرتکب گناه تازهای شدهایم اگر آنچه در پس پردهها روی میدهد را هم "گناه" بنامیم. رذالت، شرارت، توطئه، خیانت، فساد، فسق، جنایت یا ... ؟ واقعاً با چه واژهای میتوان عمق فاجعه را توصیف کرد؟ و مای احمقِ از همه جا بی خبر به جای آن که سعی کنیم چشم و گوشمان را بازتر کنیم و به جای این که سعی کنیم بیش تر از مسائل سر در بیاوریم فقط در "احساس گناه" غرق شدهایم و صبح تا شب خود آزاری میکنیم. و من فکر میکنم "احساس گناه" از خود "گناه" بدتر است. احساس گناه یک نومیدی است. در حالی که همواره به ما توصیه شده توبه کنیم. خدایی هست که حتی گناهی را که خودمان نمیتوانیم به خودمان ببخشیم، میتواند بر ما ببخشد.
سالیان سال پیش که دانشگاه میرفتم یادم هست استادی داشتیم که خیلی از خجالتی بودن بعضی دانشجوها دلگیر بود. از این که بعضیها اکراه دارند کنفرانس بدهند یا چیزهایی مثل این ناراحت بود. جملهی جالبی را بارها تکرار میکرد؛ میگفت: یکی هست کل یک کشور را با تمام نفت و ثروتش ظرف چند روز اشغال میکند، خجالت نمیکشد، آن وقت شما از پای تخته آمدن خجالت میکشید؟